این مقاله بررسی میکند که تنها انقلاب اسلامی ایران است که می تواند دنیا را برای ظهور آماده کند و از برای رسیدن به این مهم راهی نیست جز اینکه انقلاب اسلامی کشورمان منحط به تمدن بشود . اهمیت تمدن سازی از این جهت برای ما موضوعیت دارد که پاسخی است به تمایل انسانها برای پیشرفت. لذا جهت نیل به پیشرفت باید طرحی بر اساس فرهنگ اسلامی و ایرانی تدوین و اجرایی شود تا بتوانیم از پیچ تاریخی انقلابمان گذر کنیم و خود را در سراشیب ظهور خورشید موعود روشنای بشریت ببینم.
اما اگر به هر دلیلی نتوانیم این مهم از به سرانجام برسانیم، در واقع نتوانستهایم به نیازی اساسی از نیازهای انسان به نام پیشرفت پاسخ دهیم. لازم است ذکر شود که خداوند حکیم با ما هیچ قراردادی نبسته است و در صورت کم کاری این توفیق را از ما سلب خواهد کرد، لذا در این مقاله سعی شده اشاراتی به آسیبهایی که تمدن غرب گرفتارش شده و نتوانسته به ابعاد مختلف انسانی انسانهایش پاسخی به نام پیشرفت را فراهم کند؛ نموده ایم .تا در مسیری که ما پیش رو داریم گرفتار همان آسیبها نشویم و بعد از آن لایه های تمدنی و شناخت این لایه ها توضیح داده میشود. بررسی میشود مشکلات پیش روی کشورمان برای دست یافتن به تمدن نوین اسلامی چه هستند و اینکه نقش ما در این میان چه و چگونه تعریف و میشود، خواهیم پرداخت.
بر خلاف تصور انقلاب اسلامی ایران؛ انقلاب علیه یک شاه یا یک رژیم نبود، بلکه انقلاب علیه دو تمدن بود، انقلاب علیه انحطاطی به وسعت همه تاریخ بشریت بود، انحطاط به این معنا که به همه ی وجوه انسانی برای پیشرفت بشر توجه نشد و بشر را در امر پیشرفت کاریکاتوری رشد داد. درست است که تمدن غرب در اقتصاد برنامه داشت ولی در عدالت خیر، درست است که در افزایش رفاه برنامه داشت ولی در سعادت خیر، و این گونه نگاه غرب به بشر ناشی از انحطاطی به نام اومانیسم یا انسان خدایی است و به این دلایل است که میگوییم انقلاب اسلامیمان انقلاب بیداری فطرتها علیه تمام تمدن غرب و شرق بود زیرا که هر دو تمدن اساس و بنیانی غیر الهی داشتند و انسان را نه به صورت انسان کامل که انسانی ناقص می پنداشتند، که البته امام خمینی (ع) در این رابطه میگوید: اینها یعنی غرب آنقدر با تمدن غریبه اند که اگر اینها در غرب باشند تمدن از ترس اینها به شرق می گریزد و اگر در شرق باشند تمدن از ترس اینها به غرب می گریزد.
صدای شکستن استخوانهای تمدن شرق را امام خمینی(ره) پیش از دیگران شنیده بود و این مسله را تحت عنوان نامه ای به گورباچوف اطلاع داد. دلیل این شکنندگی را امام خمینی غیر الهی بودن حکومت شوروی خواند وگورباچوف و حکومتش را به اسلام دعوت کرد، ولی آن روزها گورباچوف مست قدرت بود و گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن نداشت. اما بعدها اعتراف کرد که گمان میکردم پیرمردی از روی دلسوزی چنین نامه ای نوشته است و حرفش را باور نکردم، سرانجام به زباله دان تاریخ پیوست.
و ماند تمدن غرب و یک کشور به خیال خودشان ضعیف و وابسته که به تازگی علیه تمام زورگویان غرب و شرق قیام کرد و اتفاقاً همین کشور یعنی ایران دارای پشتوانهی غنی فرهنگ اسلامی – ایرانی بود که به برکت انقلاب و امام خمینی(ره) غنا و برکت بیشتر پیدا کرد و امروز همین کشور و تنها همین کشور با تکیه بر این پشتوانه غنی فرهنگی شیعی به یگانه تهدید تمدن غرب بدل گردیده است.
بطوری که مجله نشنال اینترست در یکی از مقالاتش می نویسد : چنانچه دندان نیش ایران کشیده شود، حزبالله وادار خواهد شد نیروهای خود را از سوریه عقب بکشد و «اسد» منبع اصلی تسلیحات، مشاوران و بودجه خود را از دست خواهد داد، اعتماد به نفس شیعیان عراق پایین خواهد آمد و ممکن است آمادگی بیشتری برای کنار آمدن با هموطنان سنی خود پیدا کنند. هرچند نفوذ ایران در عراق محدود است، اما این کشور جناح تندروی شیعه عراق را تحریک میکند. در این صورت کشورهای بحرین، قطر، امارات و عربستان سعودی نیز راحتتر میتوانند به نارضایتیهای خشونتبار به رهبری شیعیان در مناطق خود رسیدگی کنند.
خواندن این جملات بسیار لذت بخش است زیرا که انسان آگاه متوجه می شود که چگونه یک کشور میتواند بر روی این همه کشور اثر گذار باشد؟ استراتژیستهای غربی مثل هانتیگتون هشدار برخورد و شاخ به شاخ شدن این دو تمدن را سالها پیش دادند و شکست تمدن غرب را در این شاخ به شاخ پیش بینی کردند.
فرانسیس فوکویاما یکی دیگر از استراتژیستهای غرب و استاد دانشگاه هارواردمی گوید: اگر میخواهید تمدن شیعه را شکست بدهید باید زره ای را که این پرنده به تن کرده است را از تنش در بیاورید. زره یعنی ولایت، یعنی این انقلاب را باید از محتوا تهی کرد. این تمدن بنا شدهی بر پای غلط غرب در حال فرو ریختن است و همگان دیدند که پیشرفتهای بزرگ علمی هم نمی تواند از این مسله جلو گیری کنه زیرا که آنها فقط به بخش سخت افزار تمدن توجه کردند.
اشاره به چندآمار در مورد تمدن غرب که در یکی از مقالات فوکویاما آمده است؛جالب است : (در دهه ی ۱۹۹۰ از هر سه نوزاد آمریکایی یکی شان نامشروع بوده است. از هر سه مرد سیاه پوست بین ۲۰ تا ۲۹ سال یکی شان گرفتار دستگاههای قضایی است. دانش آموزان آمریکایی شرکت کننده در المپیادهای جهانی نازل ترین رتبه ها را کسب می کنند. فوکویاما در این مقاله به کتاب و تحقیقات ویلیام جی بنت رفرنس میدهد و می گوید: هر چند آمریکاییها از لحاظ مادی ثروتمندتر از هر زمان دیگر هستند اما در وضعیت وحشت ناک فقر اخلاقی بسر می برند.
آزادی خواهان، باید به جاى ارزشهاى خودخواهانه، واقعیت انحطاط اخلاقى و اهمیت ارزشها و مصالح اجتماعى را در نظر بگیرند. محافظه کاران نیز باید واقعبین باشند و بپذیرند که بسیارى از تحولات موجود که آنان در جامعه امروز نمى پسندند، ناشى از تغییرات اقتصادى و فنآورى است. مسبب این تحولات همان اقتصاد سرمایه دارى فعالى است که غالبا در دو دهه گذشته مورد تمجید و ستایش محافظه کاران بود.
دقت شود که فوکویاما اکثر مشکلات غرب را بر گرده ی روشهای اقتصادی غلط میداند لذا بی توجهی و تقلید کورکورانهی تکنوکراتهای وطنی از غرب و روشهای اقتصادیشان ما را قطعاً به قهقهرا خواهد برد. البته روشنفکران را هم نباید از قلم انداخت که تربیتشدگان تمدن غرب هستند. مثلاً برای مدیریت و کنترل به اصطلاح خودشان جهان سومی ها؛ که شهید شریعتی در این رابطه به نقل از ژان پل سارتر میگوید: ما روشنفکران جهان سوم را سالی یک بار دعوت می کنیم و در این مجمع به آنها می فهمانیم که چطور باید بیاندیشند….و آنان در کشورهای خویش بلند گوی ما می شوند… «بعد همین مقلدان امروز در جامعه پز می دهند که روشنفکری یعنی نقادی! ما اهل علمیم و حوزه هست ها از بایدها منفک است!!! میگویند ما قرائت نداریم، قرائتها داریم و حقیقت نسبی است و ما با ویرانی معنا مواجهیم و…مثلاً ادای جان هیک و درید او… را در می آورند.
فوکویاما: در اواسط دهه ۱۹۶۰، دو اثر تحقیقى عظیم که به هزینه دولت تهیه و انتشار یافت، زمینه بروز برداشت نو از مشکلات اجتماعى را فراهم ساخت. این دو اثر عبارت بودند از گزارش دانیل پاتریک مومینیهان، تحت عنوان:
۱۹۶۵The Negro Family The Case National Action ؛
و دیگرى اثر جیمز کلمان تحت عنوان (۱۹۶۶) Opportunity Equality Of Educational.
موینیهان، چنین استدلال کرد که ساختار خانوادهها و به ویژه نبود والدین در کانون بسیارى از خانوادههاى آمریکایىِ آفریقایی تبار، به طور مستقیم با وقوع جرم، حاملگى دختران تازه بالغ، پایین بودن سطح تحصیلات دانش آموزان و دیگر آسیبهاى اجتماعى ارتباط مى یابد.
نگارنده: دقت شود موینیهان؛ رابطه تمام این مسایل را به غلط بودن ساختار خانواده مربوط می داند؛ ساختار غلط خانواده یعنی روش های اشتباه ازدواج؛ یعنی فیمینیسم یعنی فیمینیسمی که زاده اومانیزم است؛ یعنی زیر سوال بردن کرامت زن به بهانهی مساوات یعنی قانونی کردن هم جنس بازی و همین مسله و دقیقا همین مسله تبدیل به تف سر بالا برای خودشان شد.
فوکویاما: مطالعات کلمان نیز نشان داد که پیشرفت تحصیلى دانش آموزان بیش از آنکه تحت تأثیر ابزارهاى سیاست عمومى مثل حقوق معلم یا اندازه کلاس درس باشد، متأثر از محیط خانوادگى کودک و هم سن وسالان اوست. در سال ۱۹۹۴، انتشار کتاب تربیت در خانواده هاى تک سرپرست اثر سارا ملک لاناهان و گرى ساندوفور باعث شد که علوم اجتماعى تا حدى به طور رسمى موجب تغییراتى در جامعه شود. استنتاج وى این بود که رشد و پرورش در خانواده هایى که تحت سرپرستى یکى از والدین باشند، با فقر و بیمارىهاى فراوان اجتماعى ارتباط مستقیم خواهد داشت.
از نگاه برخى آمریکاییان، آمریکا تنها کشورى نیست که مشمول این تحولات اجتماعى شده است؛ بلکه همه کشورهاى صنعتى غیرسیاسى، شاهد اختلالات اجتماعى بسیار عظیمى در دهه ۱۹۹۰ بوده اند. من این پدیده را فروپاشى عمیق ارزشهاى اجتماعى غرب نامیده ام.
به اعتقاد من سیر تاریخى این فروپاشى عظیم اخلاقى در تحولاتى که در اقتصاد و فنآورى رخ داد، قابل درک است. مهمترین ارزشهاى اجتماعى که با این فروپاشى متزلزل شدند به موضوعات جنسى، زاد و ولد و خانواده باز مىگردند. این فروپاشى به دلیل دو نوع تحول وسیع در فنآورى که از دهه ۱۹۶۰ آغاز شد تحقق یافت. اول، پیدایش کنترل موالید و دیگرى قرار گرفتن اقتصاد مبتنى بر اطلاعات به جاى اقتصاد صنعتى یا به تعبیر دیگر جاىگزینىِ کار فکرى به جاى کار جسمى.
نگارنده: شاید اینجا انسان معنای حدیث گران امام علی(ع) را بیشتر درک کند که فرموده اند : اگر نفس خود را به کاری مشغول نکنی ، او تو را مشغول می کند. اگر علاقه مند به مطالعه بیشتر در این زمینه هستید کتاب مبانی توسعه و تمدن غرب شهید آوینی(ره) بسیار کار گشاست.
فوکویاما: بنیان خانواده دهه ۱۹۵۰ که هسته آن را فقط پدر و مادر و کودکان تشکیل مىدادند، بر این اساس بود که درآمد شوهر در قبال بچه دارى همسر قرار بگیرد: مرد کار مىکرد و زن در خانه به خانواده مىپرداخت. با ایجاد تحولات اقتصادى که از صنعتى به خدمات (یا از زور بازو به نیروى فکرى) تغییر جهت یافت، فرصتهاى جدیدى براى زنان پدیدار شد. در دهه ۱۹۶۰ زنان به تعداد بیشترى در غرب وارد عرصه کار درآمدزا شدند. این امر، نظم و ترتیب قدیم را نابود کرد و همانطور که زنان را از وابستگى کامل به مردان رهانید، بسیارى از مردان را از قید مسئولیت خانواده آزاد ساخت. جاى تعجب نیست که بین مشارکت زنان در کار، و وقوع طلاق و فروپاشى خانواده در سرتاسر جهان صنعتى ارتباطى قوى برقرار باشد. انقلاب مسایل جنسى و استقلال زنان در امور اقتصادى و فرهنگى جدید، زمینه فراموشى وظیفه پدرى را فراهم آورد، و این تعهدِ اخلاقى ارزشمند، به آسانى در معرض فروپاشى قرار گرفت. از نگاه مردان، آرزوى کاملاً معقول زنان در زمینه افزایش استقلال خود، بهانه اى براى گریز از مسئولیت پدرى بوده است. رضایت فوقالعاده مردان به ترک همسران و کودکان خود، شاید بزرگترین تحول در ارزشهاى اخلاقى را طى این فروپاشى عظیم به وجود آورد. این امر محور بسیارى از آسیبهاى اجتماعى این دوره پنداشته مى شود.
فوکویاما دلیل انحطاط غرب را خوب تشخیص داد؛ یعنی به انزوا رفتن خانواده، اما دلیل این مسله را ظاهراً خوب متوجه نشده هرچند که این دلیل هم موثر هست که زنان بیش از حد در محیط اجتماع حاضر شدند ولی مشکل اصلی الهی نبودن قوانین در تمام وجوه و روابط زندگی است.
اینها تنها گوشه ای از اعترافات استراتژیست غربی درمورد به قهقهرا افتادن این تمدن متزلزل است. جالب و مزاح آور است که وقتی محافظه کاران کمکهای دولتی به زنان تک سرپرست را عامل حرامزاده های زیاد کشورشان می دانند؛ که البته فوکویاما این را رد می کند زیرا خود فوکویاما بهتر از آنها می داند مشکل از کجاست البته بهتر از ما نمی داند ولی خب در همین حد هم که می داند اگر قصد گوش کردن هم داشته باشندکه بعید می دانیم. باید یک مقدار دیر شده باشد.
ویژگی های جامعه جاهلی و جاهلیت مدرن
لازم است قبل از پرداختن به تمدن شناسی ویژگی های جامعه جاهلی را از زبان قرآن بیان کنیم؛ یعنی اینکه جامعه عرب جاهلیت چه ویژگی هایی داشت که قرآن آنها را جامعه جاهلیت خواند و سپس همین ویژگی ها را با جامعه ی غرب مقایسه کنیم تا متوجه عمق فاجعه شویم و سپس این ویژگی ها را با جامعه خودمان مقایسه کنیم تا بینیم با خودمان چند چندیم؟
انحراف عقیدتی است؛ که اعراب دین توحیدی حنیف را که بذرش را در روزگار نه چندان دورتوسط ابراهیم (ع) در محیط مکه کاشته شده بود، پس از مدتی از مسیر خویش منحرف کردند و به جایش پاره سنگهای سیاه را می پرستیدند و اکثراً بت پرست شده بودند و برخی فرشتگان را می پرستیدند بعضی یهودی و مسیحی و خورشید و ماه و ستاره پرست شده بودند. حال شما همین ویژگی رامقایسه کنید با تمدن غرب که بعضی خود شیطان را می پرستند.
انحطاط نظام ارزشی است؛ متاسفانه جامعه جاهلی در عصر ظهور اسلام از ساختار ارزشی بسیار منحطی رنج میبرد و برای چیزهای بی مقدار و ارزش خون ریزی و جنگ و آدم کشی راه میانداختند. مانند امروز امریکا و اسراییل و ناتو؛ البته آنها خیلی تلاش میکردند در یک جنگ هزار نفر را می کشتند، اما امریکا در یک شهر سیصد هزار نفر را نابود کرد؛ عمق جاهلیت را دریابید.
زن در میانشان موجودی بی خاصیت و بی مقدار به حساب میآمد که به دیده حقارت به او نگریسته میشد و او را چون کالایی میشمردند؛ مانند امروز غرب که زنان را مانکن و مدل میکنند و پشت ویترین میگذارند و وسیله ای هستند برای عیاشی و لذت مردان هوی پرست.
مال و ثروت در میانشان از مظاهر بالای ارزشی شمرده می شد تا آنجا که در راه بدست آوردن آن از هیچ جنایتی ابا نداشتند و مال اندوزی را راه کسب شرافت می دانستند. هر که مال اندوز تر بود شرافت افزون تری داشت. مثال بسیار جالبش برای مقایسه با امروز غرب؛ ۵+۱ است، که این کشورها چون زور و مال بیشتری دارند، لذا خود را صاحب دنیا میدانند و حق دخالت در امور داخلی هر کشوری را به خود میدهند و جالب است.
پسر داری از دیگر ملاکهای ارزشی به شمار می رفت ،حمیت و عصبیت قومی مایه ی افتخار بود و ارزش به شمار میآمد و این ویژگی از گرانترین شاخص های لیاقت و قیمت افراد شمرده می شد و از شروط صلاحیت احراز پست ریاست قبیله بود.
ابتذال اخلاقی؛ یکی از شرمناکترین صحنه هایی که عرب در تاریخ خویش به نمایش گذاشت فسادش در زمینه فرهنگی بود. کارنامهی جزیره العرب در این عرصه، سراسر سیاه و آلودست. شراب خواری عادتشان بود و هر جا می رفتند همراهشان؛ جوانان شراب و زن و قمار را تنها متاع حیات خویش می پنداشتند. در زن بارگی هم ید طولایی داشتند و کم نبودند فرزندانی که عمری را بدون پدر بودند مانند نیمی از کودکان امروز امریکا.(در مقاله فوکویاما یک سوم حرامزاده در دهه ۱۹۹۰)
ساختار اقتصادی بیمار؛ اقتصادتجاری آنها مانند دیگر مظاهر حیاتشان مسموم و آلوده بود. یازده نوع معامله داشتند که اکثرشان مبنایش شانس بود و غش در داد وستد استوار بود؛ و ربا خواری از سیره های مرسوم و معمول بازارشان بود.این نوع اقتصاد باعث به وجود آمدن غولهای اقتصادی شد که خود را طبقه ی اشراف خواندند. درست مانند دنیای امروز غرب و رفتار یهودیان ومسیحیان صهیونیزم با سایر انسانهای دیگر.
چند ویژگی دیگر هم هست که برای این نوشته همین ها کفایت میکند.
تمدن شناسی
اما بحث تمدن شناسی؛ شناخت لایه های تمدنی یک بحث اساسی است که این لایه ها شامل لایهی نرم افزار و لایهی سخت افزار میباشد سختافزار لایهی بیرونی تمدن است شامل پیشرفتهای علمی صنعت، اقتصاد و سیاست و… تمام همان چیزهایی که غرب به آنها رسیده است. اما برای بقای تمدن؛ رشد و بالندگی تمدن لایه ای دیگر وجود دارد که اصل است؛ متن است، محتواست و نامش نرم افزار است؛ و شامل تمام چیزهایی میشود که تمدن غرب ندارد و به خاطر همین نداشتنها در اتوبان جاده نیستی به سرعت در حال تاختن است.
اما بحثی که هست این است که تقلید جامعه ما از غرب و غربی شدن در حال افزایش است که این هم دلایل خاص خودش را دارد. بعد از انقلاب اسلامی ایران شبکه های ۲۴ ساعته فارسی زبان راه افتادند و هر روز یک توطیه و شانتاژ تبلیغاتی را علیه این مردم راه می انداختند. بعد از حمله نظامی و تحمیل ده سال جنگ و ترور و ناکام ماندن در رسیدن به اهدافشان اول عنصری را که برای جامعه ما نشانه رفتند، عنصر حیا بود؛ بطوری که جاسوس فرانسوی در کتاب خود می نویسد ما در ایران در سال ۷۲ با انقلاب لاک ناخن برای کشیدن چادر زنان از سرشان شروع کردیم.
مسله ای که مهم است این است که آنها راه نایستادن پای انقلابمان را غرق شدن مردم در لذاید؛ تشخیص دادند و سعی کردند لذایذ را هر چه بیشتر زیباتر جلوه دهند تا اینکه بالاخره بتوانند جامعه را از سبک زندگی اسلامی که از سال ۵۷ تا حدودا ۶۸ از آن سود می بردیم فاصله بگیریم.
در واقع آنها وقتی دیدند نمی توانند در زمین ما درخت یعنی ایدولوژی کشت کنند روی به صادرات میوه یعنی سبک زندگی برای ما آوردند
تقلید از این نوع سبک زندگی همان طور که جاسوس فرانسوی گفت کم کم شروع شد و کم کم اثر گذار به طوری که هم اکنون حتی در بعضی خانواده های مذهبی ما دچار سکولاریزم پنهان هستیم. کم کم طلاق ها زیاد شدند، کم کم سن ازدواج ها بالا رفت ،کم کم مصرف گرایی زیاد شد، مدرک گرایی هم همین طور،حرصها و فرد گرایی ها زیاد شد؛کم کم بد اخلاقی های اداری که ارمغان طاغوت بود راهش به ادارات ما دوباره باز شد و…. که اشاره به بیشتر از این موارد در اینجا نمی گنجد.
همه ی این مسایل آنقدر روی هم رفت و رفت و رفت تا امام خامنه ای در سفر به بجنورد بخش مهمی از بیاناتش را به این مسایل مهم پرداخت و سوالات مهمی را در باب سبک زندگی مطرح کرد و از ما خواست که به این سوالات پاسخگو باشیم. چندتای سوالات به شرح زیر است.
چرا فرهنگ کار جمعى در جامعهى ما ضعیف است؟ این یک آسیب است.چرا در برخى از بخشهاى کشورمان طلاق زیاد است؟چرا در برخى از بخشهاى کشورمان روى آوردن جوانها به مواد مخدر زیاد است؟چرا در روابط همسایگىمان رعایتهاى لازم را نمی کنیم؟چرا صلهى رحم در بین ما ضعیف است؟چرا در زمینهى فرهنگ رانندگى در خیابان، ما مردمان منضبطى به طور کامل نیستیم؟ این آسیب است.رفتوآمد در خیابان، یکى ازمسائل ماست؛مسئلهى کوچکى هم نیست، مسئلهى اساسى است.آپارتماننشینى چقدر براى ما ضرورى است؟ چقدر درست است؟چه الزاماتى دارد که باید آنها را رعایت کرد؟ چقدر آن الزامات را رعایت میکنیم؟الگوى تفریح سالم چیست؟ نوع معمارى در جامعهى ما چگونه است؟ ببینید چقدر این مسائل متنوع و فراگیرِ همهى بخشهاى زندگى، داخل در این مقولهى سبک زندگى است؛ در این بخش اصلى و حقیقى و واقعى تمدن، که رفتارهاى ماست.
چقدر نوع معمارى کنونى ما متناسب با نیازهاى ماست؟چقدر عقلانى و منطقى است؟طراحى لباسمان چطور؟مسئلهى آرایش در بین مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهاى روزانه، به همدیگر به طور کامل راست میگوئیم؟در بین ما دروغ چقدر رواج دارد؟چرا پشت سر یکدیگر حرف میزنیم؟بعضىها با داشتن توان کار، از کار میگریزند؛ علت کارگریزى چیست؟در محیط اجتماعى، برخىها پرخاشگرىهاى بىمورد میکنند؛ علت پرخاشگرى و بىصبرى و نابردبارى در میان بعضى از ماها چیست؟حقوق افراد را چقدر مراعات می کنیم؟
در رسانهها چقدر مراعات میشود؟در اینترنت چقدر مراعات میشود؟چقدر به قانون احترام میکنیم؟علت قانونگریزى – که یک بیمارى خطرناکى است –در برخى از مردم چیست؟وجدان کارى در جامعه چقدر وجود دارد?انضباط اجتماعى در جامعه چقدر وجود دارد؟محکمکارى در تولید چقدر وجود دارد؟تولید کیفى در بخشهاى مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟
چرا برخى از حرفهاى خوب، نظرهاى خوب، ایدههاى خوب، در حد رؤیا و حرف باقى میماند؟
که دیدید اشاره کردند. چرا به ما میگویند که ساعات مفید کار در دستگاههاى ادارى ما کم است؟ هشت ساعت کار باید به قدر هشت ساعت فایده داشته باشد؛ چرا به قدر یک ساعت یا نیم ساعت یا دو ساعت؟ مشکل کجاست؟ چرا در بین بسیارى از مردم ما مصرفگرائى رواج دارد؟آیا مصرفگرائى افتخار است؟ مصرفگرائى یعنى اینکه ما هرچه گیر مىآوریم، صرف امورى کنیم که جزو ضروریات زندگى ما نیست.
چه کنیم که ریشهى ربا در جامعه قطع شود؟
چه کنیم که حق همسر – حق زن، حق شوهر – حق فرزندان رعایت شود؟ چه کنیم که طلاق و فروپاشى خانواده، آنچنان که در غرب رائج است، در بین ما رواج پیدا نکند؟ چه کنیم که زن در جامعهى ما، هم کرامتش حفظ شود و عزت خانوادگىاش محفوظ بماند، هم بتواند وظائف اجتماعىاش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعى و خانوادگىاش محفوظ بماند؟چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا، یکىاش را انتخاب کند؟
اینها جزو مسائل اساسى ماست.
حد زاد و ولد در جامعهى ما چیست؟
من اشاره کردم؛ یک تصمیمِ زماندار و نیاز به زمان و مقطعى را انتخاب کردیم، گرفتیم، بعد زمانش یادمان رفت! مثلاً فرض کنید به شما بگویند آقا این شیر آب را یک ساعت باز کنید. بعد شما شیر را باز کنى و بروى! ماها رفتیم، غافل شدیم؛ ده سال، پانزده سال. بعد حالا به ما گزارش میدهند که آقا جامعهى ما در آیندهى نه چندان دورى، جامعهى پیر خواهد شد؛ این چهرهى جوانى که امروز جامعهى ایرانى دارد، از او گرفته خواهد شد. حد زاد و ولد چقدر است؟
چرا در بعضى از شهرهاى بزرگ، خانههاى مجردى وجود دارد؟ این بیمارى غربى چگونه در جامعهى ما نفوذ کرده است؟ تجملگرائى چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بد است؟ چقدرش خوب است؟ چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟اینها بخشهاى گوناگونى از مسائل سبک زندگى است، و دهها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ که بعضى از اینهائى که من گفتم، مهمتر است.
این یک فهرستى است از آن چیزهائى که متن تمدن را تشکیل میدهد.
قضاوت دربارهى یک تمدن، مبتنى بر اینهاست.
نمی شود یک تمدن را به صرف اینکه ماشین دارد، صنعت دارد، ثروت دارد، قضاوت کرد و تحسین کرد؛ در حالى که در داخل آن، این مشکلات فراوان، سراسر جامعه و زندگى مردم را فرا گرفته.اصل اینهاست؛ آنها ابزارى است براى اینکه این بخش تأمین شود،
تا مردم احساس آسایش کنند،با امید زندگى کنند، با امنیت زندگى کنند، پیش بروند، حرکت کنند، تعالى انسانىِ مطلوب پیدا کنند.
جالب است که مجله «نشنال اینترست» در مقالهای به قلم «آمیتای اتزیونی» » از مشاوران ارشد اسبق «کارتر» در کاخ سفید و استاد دانشگاه و استاد روابط بینالملل در دانشگاه جورج واشنگتن مینویسد: بهترین راه برای برخورد با تلاش ایران جهت سلطه بر خاورمیانه مواجهه با آن در یک عرصه پس از عرصه دیگر نیست، بلکه شکار این کشور در سرزمین اصلیاش بهترین راه است.
ببینید دوستان قله ها را هر چه زوردتر یکی پس از دیگری باید فتح کرد چون در حال شنیدن شکستن استخوانهای خود هستند و این وعده ایست الهی و همت و تلاش ما میتواند این امر را تسریع ببخشد.
ریچارد هاوس میگوید: مشکل امریکا با ایران بر سر مسایل هسته ای نیست؛ مشکل آمریکا با ایران بر سر این است که ایران دارد به دنیا یاد میدهد که میتوان بدون آمریکا بود و زندگی کرد. بدون آمریکا و زندگی کردن یعنی توان داشتن ارایه یک سبک زندگی سعادتمند برای همه ی بشریت و آن چیزی که آنها از آن هراس دارند.
میشل هوییک نویسنده اسلام ستیز فرانسوی میگوید: جنگ بر ضد اسلام گرایی با کشتن مسلمانان فایده ای ندارد، فقط با فاسد کردن آنهاست که می توان به پیروزی رسید. پس به جای بمب بر سر مسلمانان دامن کوتاه فرو بریزید.
دامن کوتاه یعنی تزریق سبک زندگی امریکایی؛ فساد یعنی از درون تهی شدن، یعنی بدون متن و محتوا شدنمان و همان طور که در قبل گفتیم بدون متن و محتوا نمیتوان تمدن ساخت.