«موسوی خوئینی ها» نامی است که بارها و بارها در تحلیل های سیاسی و امنیتی به آن اشاره شده و از او به عنوان شخصیت محوری و کانونی اصلاح طلبان یاد شده است، اما با این حال، اطلاعات اندکی از هویت وی در دست است؛ آنچنان که او به شخصیتی «معماگونه» و «مبهم» تبدیل شده است.
«موسوی خوئینی ها» نامی است که بارها و بارها در تحلیل های سیاسی و امنیتی به آن اشاره شده و از او به عنوان شخصیت محوری و کانونی اصلاح طلبان یاد شده است، اما با این حال، اطلاعات اندکی از هویت وی در دست است؛ آنچنان که او به شخصیتی «معماگونه» و «مبهم» تبدیل شده است.
«موسوی خوئینی ها» نامی است که بارها و بارها در تحلیل های سیاسی و امنیتی به آن اشاره شده و از او به عنوان شخصیت محوری و کانونی اصلاح طلبان یاد شده است، اما با این حال، اطلاعات اندکی از هویت وی در دست است؛ آنچنان که او به شخصیتی «معماگونه» و «مبهم» تبدیل شده است.
یاران۳۱۳ در این یادداشت به دنبال بازگویی بخش هایی از هویت فکری و سیاسی اوست؛ هویتی که در هر زمانه ای به شکل و صورتی درآمده است و از وی، یک فعّال سیاسی «چند چهره» ساخته است.
در قامت یک «مارکسیست»
شاید برای کسانی که با چهره ی امروزی موسوی خوئینی ها آشنا هستند، چندان باورپذیر نباشد که این شخص، در دوره ی قبل از انقلاب، گرایش های مارکسیستی بسیار عمیق و محسوسی داشته است. در دهه های چهل و پنجاه شمسی که بازار تفکرات و گرایشات مارکسیستی در جامعه ی ایران پررونق و گرم بود، گروه قابل توجهی از نیروهای سیاسی و فکری مخالف رژیم پهلوی که در صف انقلابیون قرار داشتند، «مارکسیسم» را به عنوان «ایدئولوژی مبارزه» پذیرفتند و از اصالت و هویت اسلامی خود عبور کردند. این روند آن چنان گسترده بود که حتی برخی از «روحانیون» نیز گرفتار چنین انحرافی شدند. از جمله ی برجسته ترین این افراد، موسوی خوئینی ها بود.
او پس از آن که مجذوب مفاهیم و گزاره های مارکسیستی شد، کلاس هایی را به عنوان «تفسیر قرآن» در مسجد جوزستان منطقه ی نیاوران تهران برپاکرد. وی در این جلسات، این چنین تبلیغ می کرد که اسلام با مارکسیسم، هیچگونه تعارضی ندارد، بلکه حتی بسیاری از آیات قرآن، مؤیّد این مکتب هستند. او مفاهیمی از قبیل توحید، معاد، قیامت، نماز، نبوّت، ایمان، عدالت و .. را بر اساس آموزه های مارکسیستی تفسیر و تأویل می کرد. چندی نگذشت که این جلسات شبه مذهبی، با استقبال گسترده ای از سوی جوانان روبرو شد. حدادعادل در این باره می گوید: «موسوی خوئینی ها در مسجد جوزستان، برای خودش جریانی شده بود و سخنرانی هایی با این گرایش [مارکسیسم] می کرد.» (حدادعادل، ۱۳۸۹: ۲۸). جالب این است که جمعی از اعضای حلقه ی مرکزی گروهک فرقان، با علاقه ی فراوان در این جلسات شرکت می کردند. «اکبر گودرزی»، رهبر این گروهک و کسی که به تیم ترور گروه، دستور ترور آیت الله علامه مطهری (رحمه الله علیه) را صادر کرد، در همین جلسات دیده شده است.
در مقابل، علامه مطهری نسبت به این رویه ی او، اعتراض جدّی و علنی داشت و در این باره به او تذکر داده بود. یکی از نیروهای انقلابی می گوید: «خوئینی ها در مسجد جوزستان تفاسیر داشت که مورد تأیید خیلی ها نبود، از جمله شهید مطهری که نسبت به تفاسیر ایشان، انتقادات جدّی داشتند.» (رحیمی، ۱۳۸۹: ۱۷۹). حتی یک بار، علامه ی شهید از طریق یکی از دوستان روحانی خود، پیامی به این مضمون را برای وی ارسال میکند: «به این محمد خوئینی ها بگو این تفاسیری که داری از قرآن می کنی، همه خلاف و تفسیرهای مارکسیستی است» (مطهری، ۱۳۸۹: ۱۵۱). این در حالی بود که موسوی خوئینی ها، کوچک ترین توجهی به این توصیه نکرد. آیت الله مطهری که در دشمن شناسی و تشخیص خطوط انحراف و التقاط، سرآمد و زبده بود، اعتقاد داشت که وی کاملاً به مارکسیسم گرویده است. حجت الاسلام و المسلمین شجونی تصریح می کند: «آقای مطهری معتقد بود که او [موسوی خوئینیها] مارکسیست شده است» (شجونی، ۱۳۸۹: ۹۴). تا آنجا که علامه مطهری در یکی از جلسات خصوصی، به روحانیون انقلابی حاضر خطاب میکند: «خبر دارید [موسوی خوئینی ها] مارکسیست شده؟!»(همان). البته متأسفانه بسیاری بر این باور بودند که اعتراض علامه مطهری، اعتراض به جا و به هنگامی نیست و موجب گریز جوانان از دین می شود، اما جناب علامه، سخت معتقد بود که ترویج اندیشه های التقاطی، فرجام خوبی را به دنبال نخواهد داشت و در آینده ای نه چندان دور، جامعه ی ما را آبستن تحولات ناخوشایندی خواهد کرد. مهندس هاشم صباغیان اظهار داشته است:
«آن موقع برخی از همین دوستان روحانی ما به مرحوم مطهری حمله می کردند و می گفتند آقای خوئینیه ا دارد جوان ها را جذب می کند، چرا می گویید تفسیرهای او درست نیست؟ ایشان [در مقابل] میگفت باید جوان ها را با پایه ریزی فکر صحیح جذب کنیم، اگر این پایه ها صحیح نباشند، در آینده گرفتار اینها خواهیم شد.» (صباغیان، ۱۳۸۹: ۲۱۲)
از سوی دیگر، موسوی خوئینی ها که علامه مطهری را ایستاده در برابر خود می دید، از هیچ فرصتی برای حمله به ایشان و تخریب وی نمی گذشت، به گونه ای که مسجد جوزستان که او در آن تفسیر می گفت، به یکی از محافل تبلیغی بر ضدّ آیت الله شهید تبدیل شده بود. حجت الاسلام و المسلمین شجونی، از وی نقل می کند:
«می گفت آقای مطهری و آقای مفتح که تدریس در دانشگاه را پذیرفته اند، با حکومت سازش کرده اند و تبدیل به ترمز انقلاب شده اند[در واقع،] منبرهای آقای خوئینی ها و مسجد او، یکی از کانون های تبلیغ علیه آقای مطهری بوده [است.]»(شجونی، ۱۳۸۹: ۹۳)
اما درباره ی ارتباط «اکبر گودرزی» – سرکرده ی گروهک فرقان- با موسوی خوئینی ها، نیز شواهد متعددی وجود دارد. بر اساس آنچه گفته شده، گودرزی پس از آن که به دلیل ناهنجاری های رفتاری و انحرافات فکری، از چند حوزه ی علمیه در تهران اخراج میشود، به سراغ موسوی خوئینی ها در مسجد جوزستان میرود. موسوی خوئینی ها که میان تفکر خود و تفکر او، شباهت ها و اشتراکات بسیار زیادی را مشاهده می کند، او را میپ ذیرد و از این پس، روابط نزدیکی با او پیدا می کند. حجت الاسلام والمسلمین شجونی، می گوید:
«گودرزی بعد از آنکه از طرف علمای محترم و شناخته شده و حوزه های علمیه ی مهم تهران طرد شد، به سراغ آقای موسوی خوئینی ها در مسجد جوزستان رفت و او هم گودرزی را پذیرفت و این هم امر غیرمنتظره ای نبود. آقای خوئینی ها قبل از انقلاب در آن مسجد در مقام تفسیر قرآن، حرفهای عجیب و غریبی می زد[…] آقای موسوی خوئینی ها هم به گفتن تفاسیر مارکسیستی، معروف بود. آقای مطهری چندباری به او هشدار داده بودند، ولی او کار خودش را می کرد[…] آقای موسوی خوئینی ها هم او [گودرزی] را به مسجد خمسه فرستاد.[…] این مسجد از همان زمان تبدیل به یکی از پایگاه های ترویج افکار گودرزی شد.»(همان)
هم چنان که گفته شد، گودرزی در جلسات تفسیری موسوی خوئینی ها شرکت میکرد (نقاشیان، ۱۳۸۹: ۹۹) و بسیار زیاد از محتوای آن تأثیر می پذیرفت (شجونی، ۱۳۸۹: ۹۳). حتی گفته می شود:
[موسوی خوئینی ها] در یکی از منبرهایش، در حالی که گودرزی و یکی دیگر ازاعضای اصلی گروه فرقان به شدّت، مجذوب و محو سخنان او شده بودند، آیه ی «و یصدون عن سبیل الله» را بر استاد مطهری تطبیق می کرد و مدعی می شد که وی با رژیم همکاری می کند.»(همان)
این ارتباط و تأثیرپذیری آنچنان بود که به اعتقاد برخی، اساساً گروهک فرقان از متن تفکری که موسوی خوئینیها اشاعه می داد، برخاست. علی مطهری تأکید می کند: «اینها [گروه فرقان] بیشتر متأثر از افردی چون موسوی خوئینی ها […] بودند.» (مطهری، ۱۳۸۹: ۱۵۱). هاشم صباغیان نیز بر این باور است: «[در همان دوره] متوجه شدم که [گروه فرقان] از محصولات جلسه ی تفسیر آقای موسوی خوئینی ها هستند.»(صباغیان، ۱۳۸۹: ۲۱۱). علاوه بر ضدّیت با شخصیتی همچون علامه مطهری، گروه فرقان، نگرش افراطی و خاص خود را در زمینه ی ساده زیستی، تا حدّ زیادی از موسوی خوئینی ها برگرفت:
«بعضی از برداشت های نادرست و حتی مخرّبی که از ساده زیستی می شد، به تفسیرهایی برمی گشت که آقای خوئینی ها در مسجد جوزستان میک رد.[…] مرحوم مطهری به شدّت در مقابل این فکر ایستادگی می کرد و مخالف جدّی این نوع برداشتها بود.»(همان: ۲۱۰)
سرانجام، او در اواسط دهه ی پنجاه، به دلیل فعالیت های سیاسی و فکری بر ضدّ رژیم و همچنین ارتباط با سازمان مجاهدین خلق، دستگیر و به پانزده سال حبس، محکوم شد. با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷، موسوی خوئینی ها، فصل تازه ای از زندگی سیاسی و ایدئولوژیک خود را آغاز کرد و چهره ای متفاوت از خود را به نمایش گذاشت. چهره ای که البته نیاز به بازخوانی دوباره ای دارد…
———————
اما سوابق گودرزی رهبر تیم ترور شهید مطهری که از دوستان و پامنبری های موسوی خوئینی ها بود:
گروه فرقان در سال ۱۳۵۶ش، به رهبری اکبر گودرزی فعالیت سازمانی خود را آغاز کرد. اکبر گودرزی طلبهای جوان از اهالی لرستان، روستای دوزان در نزدیکی الیگودرز، مکانی مابین خمین و الیگودرز بود و چون پدر وی چوپان بود، اعضای گروه فرقان، برای وی لقب «چوپانزاده آزاده» را برگزیده بودند.
گودرزی اعضای گروه خود را در ظرف مدت ۳ تا ۴ سال از میان جلسات قرائت و تفسیر قرآن در تهران انتخاب کرد. در ۱۳۵۶، گودرزی کلاسهای تفسیر خود را در مناطق مختلف نازیآباد سلسبیل، مسجد خمسه در قلهک، جوادیه و نیز مسجد فاطمیه خزانه برپا کرد و از همین طریق موفق شد گروه خود را متشکل از ۶۰ ـ ۵۰ نفر عضو تشکیل دهد.
بعد از انتخاب اعضا، گروه وارد مرحله جدیدی شد و از همان سال با صدور اعلامیه و بیانیه وارد حوزه سیاست و مبارزه به طور رسمی شد، اما مبارزه این گروه در این زمان تنها به صدور اعلامیه محدود میشد. زمان تدوین و شکلگیری ایدئولوژی این گروه، بهطور کامل در زمان حکومت رژیم پهلوی بود و بعد از وقوع انقلاب اسلامی، گروه فعالیت تروریستی خود را آغاز کرد و وارد مرحله عمل شد.
از بعد زمانی، از این نظر که دوران تکوین گروه در سالهای قبل از انقلاب بود، این گروه به عنوان یک گروه ضد رژیم شاه خود را مطرح کرد و در این حوزه بخشی از اطلاعیهها و کتابهای تفسیر خود را انتشار داد. اینگونه کتب در واقع ایدئولوژی مدون گروه فرقان بود که گودرزی بنا بر روحیه ضد روحانیتی که داشت، اظهار میداشت که این کتب نتیجه یافتههای وی در جلسات دینی است که وی از ۱۶ سالگی اداره میکرده، نه دروسی که در حوزه علمیه به وی آموخته شده است.
ایدئولوژی مهمترین محور فعالیت این گروه بود و در واقع ستون اصلی کار بر روی ایدئولوژی استوار بود و عملکردها و اقدام مسلحانه این گروه در آینده، نتیجه مستقیم تفکر و منش فکری رهبری این گروه بود. ایدئولوژی گروهک فرقان بشدت متاثر از ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران و برداشت غلط از آثار دکتر علی شریعتی بود به طوری که معمولا بر روی جزوات خود جملاتی از این دو منبع به چاپ میرساندند.
در سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ گودرزی توانست با کمک گرفتن از روحیه انقلابی جوانان کشور در آن سالها و براساس آموزههای نشات گرفته از برداشتهای شخصی خود از قرآن، بشدت علیه روحانیت جبهه گیرد. گروه فرقان بعد از سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی اعتقاد داشت که روحانیت بدون خواست مردم به شکل کودتا به قدرت رسیده است و به علت نداشتن تجربه کافی در زمینه اداره کشور، نداشتن تخصصهای لازم در امور فنی و مدیریت ارگانهای کشوری، کنارهگیری روحانیت از مسوولیتها را ضروری میدانست اما در مورد جانشینی آن، نظر خاصی ارائه نمیکرد، زیرا این گروه در ظاهر خواستار سقوط رژیم شاه بود و روحانیت را ضد توحیدیترین عناصر جامعه میدانست و معتقد بود که باید در کمترین زمان ممکن با توسل به قهر و آتش و سلاح آنان را از میان برداشت تا هم قربه الی الله به دستورات و احکام خدا عمل شده باشد و هم خلق تحت ستم از استعمار حاکم رهایی یابند. درباره همه پرسی جمهوری اسلامی، در نشریهای که در فروردین ۵۸ با عنوان «رفراندوم، توطئه استحمار و استعمار» منتشر میکند، مردم را از رأی دادن بازمیداشت. این گروه برای پیاده کردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم، در بهمن ۵۷ به تجهیزات نظامی مجهز شد. در این زمان، انقلاب پیروز شده و فرقان که «روحانیت را از بنیان و اساس باطل» میدانست، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنها کرد.
گروه مذکورکه از دیدگاه تئوری و ایدئولوژیکی نتوانسته بود کاری از پیش ببرد، به رویارویی مسلحانه با انقلابیون و جمهوری اسلامی پرداخت و به آیه «فقاتلوا ائمه الکفر» استناد کرده و براین اساس اقدام به ترور مهرههای اساسی انقلاب اسلامی کرد. محمد مهدی جعفری، در رابطه با تفاسیر گروه فرقان از قرآن میگوید: «این تفاسیر با روح قرآن مطابق نیست. برای نمونه در داستان یوسف (ع) گرگ به معنای ضد انقلاب گرفته شده که حضرت یعقوب (ع)، یوسف را برای به دام انداختن ضد انقلاب به سوی آنها فرستاده است.»
«عزت شاهی» که از بازجویان اعضای فرقان پس از دستگیری بود، در رابطه با روحیات آنها میگوید: «رهبران این گروه، تحلیل و کار خود را به نام دین صورت میدادند و بچههای مذهبی را که جذب روحانیت نمیشدند، به سوی خود میکشیدند. آنها مصداق عینی خوارج بودند و مانند آنها فکر میکردند. افراد گروه به اکبر گودرزی میگفتند: امام!»
این صحبتها به سهولت، تفسیر و باور نادرست این گروه را نسبت به مسائل نشان میدهد. این گروه سعی داشتند تا از قرآن دستاویزی برای انگارههای انقلابی خود عرضه کند، اگرچه گفتمان حاکم بر نوشتههای گروه فرقان، تطابق جدی با نوشتههای شریعتی نداشت اما اعضای گروه پس از دستگیری در تلاش بودند تا باور شریعتی را به عنوان ارکان اصلی گروه خود معرفی کنند، به طور نمونه حسن عزیزی، یکی از اعضای این فرقه صراحتا در بازجوییهای خود عنوان کرد که خط فکری همگی تقریبا تمایلاتی بین دکتر شریعتی و مجاهدین خلق بود و حتی عدهای از افراد این گروهک در وصیتنامههای خود، اعضای خانوادهشان را به خواندن کتابهای دکتر شریعتی دعوت میکردند.
فرقانیها مصداق کامل خوارج بودند، با همان شیوه برخورد و تفسیر ناصحیح از قرآن. گروه برای صدور حکم اعدام، برای هرکس که تشخیص میداده مشکل چندانی نداشته و با تشکیل جلسات مختصری به نتیجه میرسیده است. فرقان نمونه کاملی از جهل، تحجر و برداشتهای سطحی از دین بود. این گروه پر بود از جوانان احساسی که بر اساس تعریفهایی جاهلانه از دین به ترور چهرههای تأثیرگذار انقلاب پرداختند. در لیست ترورهای فرقان، نامهای ارزشمند زیادی دیده میشود: «شهید مطهری، شهید مفتح، حاج مهدی عراقی و فرزندش حسام، سپهبد قرنی، سید محمدعلی قاضی طباطبایی و…». قاتل شهید مطهری، محمدعلی بصیری بود. وی پس از دستگیری اظهار کرد که هیچگونه شناخت قبلی نسبت به شهید مطهری نداشته است و تنها دلیلی که وی را به این کار ترغیب کرده، کینه شدید وی نسبت به روحانیت بود و بعد از اینکه در بین افراد گروه مطرح شد که میخواهیم یکی از روحانیون مهم شورای انقلاب را ترور کنیم، خود را داوطلب این کار کرد.
در محل ترور استاد مطهری، برگهای زرد گذاشته بودند که با خط قرمز روی آن نوشته شده بود: «فرقان» و در زیر آن با خط سیاه تایپ شده و نوشته بود: «خیانت شخص مرتضی مطهری در به انحراف کشاندن انقلاب تودههای خلق بر همه روشن بود. لذا اعدام انقلابی نام برده، انجام پذیرفت.» این گروه برای رفع نیازهای اقتصادی و تأمین هزینه عملیات تروریستیاش، اقدام به سرقت چندین بانک کرد تا بتواند پولهای سرقتی را صرف خانههای تیمی و خرید اسلحه نماید. این اقدامات به درستی، انحراف این گروه و رهبران آن را نشان میدهد. در ۱۸. ۱۰. ۱۳۵۸ گودرزی رهبر این گروهک دستگیر شد.
وی که طراح بسیاری از ترورها و عملیات این گروه بود و به طور مستقیم در ترور شهید قرنی شرکت داشت در ۳. ۳. ۱۳۵۹ اعدام شد. در روز دستگیری گودرزی، تعداد دیگری از اعضای این گروه با نامهای علی حاتمی، سعید مرآت، عباس عسگری، علیرضا شاه بابیک و حسن اقرلو نیز دستگیر و اعدام شدند.
بقایای فرقان تا اوایل سال ۱۳۶۰ ه. ش. همچنان به انتشار برخی از جزوات میپرداختند و حتی از ترورهای مجاهدین خلق نیز به نوعی سوءاستفاده کرده، آنها را با اندیشههای خود پیوند میدادند. گروهک فرقان که چندان از نظر ساختاری قوی نبود و اعضای آن تنها دلخوش به افکار و ایدئولوژیهای گودرزی رهبر گروه بودند، بعد از اعدام وی و دستگیری اعضای اصلی آن از هم فروپاشید و بقایای این گروه توبه کرده و تواب شدند.
منبع: «ایام»، ضمیمه تاریخی روزنامه جام جم
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.
پیاده سازی: طراح وب میهن